توصیه نویسندههای پرفروش: چیزی که میدانی را ننویس، چیزی که حس میکنی را بنویس!
تاریخ انتشار: ۱۴ اسفند ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۷۲۵۶۴۷۲
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری آنا، نویسنده های بزرگی مانند کارول ان دافی و آلن مور در گفتگویی که به مناسبت روز جهانی کتاب انجام شد به گاردین گفتند که مهمترین نکته برای تبدیل شدن به یک نویسنده خوب، این است که باید خواننده خوبی باشیم. در همین راستا، لی چایلد، نویسنده کتابهای پرفروش، گفت: «صرفاً نوشتن درباره چیزهایی که می دانید ترسناک است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
دافی، برنده جوایز متعدد ادبی، به نویسندههای تازه کار توصیه کرد: «برای شعر گفتن، یکی از مهمترین کارهایی که می توانید انجام بدهید این است که شعر بخونید. تا میتوانید شعر بخوانید. شعرهای زیاد. من معتقدم نوشتن یک شعر خوب تقریباً غیرممکن است، اگر شما شعرهای خوب زیادی نخوانده باشید.»
آلن مورد که نویسنده رمانهای گرافیکی است، میگوید: «شاید پربیراه نباشد اگر بگوییم که یک نویسنده خوب، یک خواننده خوب هم هست.» او به افراد توصیف کرد که با چشم انتقادی و تحلیلی کتاب بخوانند، اگر کتابی خواندند که آنها را ترساند، تحت تاثیر قرار داد یا حیرتزده کرد سعی کنند بفهمند که نویسنده چگونه توانسته به چنین تاثیری دست پیدا کند.
او معتقد است که نویسنده ها می توانند در عین حال چیزهای زیدی از کتابهای بد به دست بیاورند و یاد بگیرند.
او گفت: «کتابهای افتضاح بخوانید، چون این کتابها میتوانند الهامبخش تر از کتابهای خوب باشند. اگر از یک کتاب خوب الهام بگیرید، همیشه خطر سرقت ادبی وجود دارد و احتمال نوشتن چیزی شبیه به آن خیلی زیاد است. اما با تحلیل و بررسی کاری که یک نویسنده بد انجام داده میتوانید تمام اشتباهاتی که او مرتکب شده را شناسایی کنید و از تکرار دوباره آنها پرهیز کنید.»
لی چایلد، نویسنده پرفروش سری کتابهای جک ریچر، می گوید وقتی زمان خواندن می رسد، نویسنده ها باید از لاک خود خارج شوند. «تا جایی که میتوانید از ژانرهای مختلف-ناداستان، شعر، نمایشنامه، شکسپیر- بخوانید، چون وقتی پای داستانگویی به میان میآید، دیگر فقط یک راه واحد برای انجام آن وجود ندارد، اگر شما فقط در یک ژانر متخصص و ماهر باشید همیشه این ریسک وجود دارد که ممکن است چیزی که در جای دیگر دارد اتفاق می افتد را از دست بدهید.»
او همچنین معتقد است که این جمله قدیمی که میگوید نویسنده باید درباره چیزی که میداند بنویسد، حرف ترسناکی است.
او میگوید «در دنیا آدمهای کمی هستند که میدانند چطور یک داستان را واقعاً هیجان انگیز کنند. درعوض، کاری که شما باید بکنید نوشتن درباره چیزهایی است که حس میکنید. حسهای خود را آنالیز کنید بعد آن حسها را بردارید و بادشان کنید تا بزرگ شوند.»
انتهای پیام/
منبع: آنا
کلیدواژه: نویسنده کتاب رمان پرفروش توصیه ژانر وحشت نویسنده ها کتاب ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت ana.press دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «آنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۲۵۶۴۷۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
کتابی پر ازجاهای خالی!
دیوید برنز در کتاب «از حال بد به حال خوب» نگرش جدیدی به زندگی دارد و نوعی روش درمانی را پیشنهاد میدهد تا در زمان روبهرو شدن با افسردگی و اضطرابهای ناشی از مشکلات به آن پناه ببریم. «شناخت درمانی» موضوع اصلی این کتاب است؛ روشی که به ما میآموزد این افکار، احساسات و بهتر بگویم ذهن ماست که این حال ناخوش روانی را برای ما در طیفهای مختلف فراهم میکند و رنگوبوی زندگی را به سمت ناامیدی و افسردگی میکشاند، نه اتفاقهای بیرونی. راستش را بخواهید خودم هم به پیشنهاد یکی از دوستانم این کتاب ۶۱۸صفحهای را خریدم و آن را خواندم. مهدی قراچهداغی راحت و روان ترجمهاش کرده و گرافیک ساده و در عین حال پرمعنای صفحه روی جلد هم خوب از آب درآمده اما جذابیت اصلی این کتاب که باعث شده چاپ پنجاهونهم آن به دست من برسد، این است که این کتاب پر از جاهای خالی است که نویسنده آن را برای خواننده خالی گذاشته تا او هم دستبهقلم شود و ازافکار واحساساتش بنویسد.گویی خواندن بهتنهایی برای درک دانستههای این کتاب کافی نیست و توی خواننده نیز باید کنار نویسنده بنشینی، قلم به دست بگیری وجرأت نوشتن از احساسات وافکارت را پیدا کنی،حالا این توهستی که برای بهتر شدن حالت، همهجانبه تلاش میکنی؛ هم میخوانی و هم مینویسی.آنجایی که خطاهای شناختی را میشناسی و یاد میگیری در برابر افکار اتوماتیک که هر لحظه در ذهنت میگذرد، واکنش منطقی نشان دهی و احساساتت را بهتر کنی؛ اضطرابهای اجتماعیات را بپذیری و یاد بگیری چطور با آنها سر یک سفره بنشینی و راهحل جدیدی برای کاهش آن بیابی.این کتاب را به کسی که دوست ندارد خودش را با همه نقاط قوت و ضعف بشناسد، توصیه نمیکنم، چون در آن دکتر دیوید برنز خیلی تلاش کرده به ما بفهماند دست از جنگ با خودمان برداریم و خودمان را بپذیریم.
همچنین تکرار تمرینها وقتی میگوید اتفاق ناراحتکننده امروزت را بنویس و احساس خودت را اضافهکن خیلی جالب است؛ انگار تمرین خوشنویسی انجام میدهی تا ابتدا خطخطیهای ذهنت را پاک کنی و به جایش با خط خوانا از زندگی بنویسی.
یکی از نکات جالب دیگر این کتاب آن است که دست از شعار دادن و پیامهای انگیزشی برداشته و اتفاقا تو را با افکار حالبههمزن خودت روبهرو میکند، افکار سرزنشآمیز، درشتنماییها، پیشگوییها، ذهنخوانیها و... .
اما طولانیبودن این کتاب شاید یکی از دلایلی باشد که خیلیها حالش را نداشته باشند که آن را بخوانند و تکالیفش را انجام دهند اما انگیزه ادامهدادن این کتاب زمانی بیشتر میشود که احساس میکنی با مثالهایی که نویسنده آورده او هم مثل خواننده، این مشکلات را داشته و دانای کل نیست، همچنین میتوانی هر روز بخشی از این کتاب را دریابی و عجلهای برای تمامشدنش نداشته باشی.
خلاصه وقتی این کتاب را میخوانی، انگار سر کلاس درس دکتر برنز نشستهای و هر روز با بخشی از خودت که از دیدهها پنهان است، روبهرو میشوی تا بالاخره یاد بگیری با خودت، خوش بنشینی، دوستش داشته باشی و حال خوب را تجربه کنی.